یازده ماهگیت...
سلام عشق و جونم الهی درد و بلات به جونم که این روزا کلی بزرگ شدی و شیرین تر از قبل اگه بگم صب تا شب هزار تا بوست می کنم دروغ نگفتم... این دفعه دیگه تاخیر ندارم بلکه تعجیل کردم واسه گفتن تبریک تولد پسرطلای نازم... الان دو روزه کهکامل راه افتادی و مسیر بسیار زیادی رو راه میری...بدون اینکه بیفتی به این اتاق و اون اتاق سرک می کشی و موانع سر راهت رو رد می کنی... ی کوچولو تو حرف زدن پیشرفت داشتی....مثلا وقتی میگم این مال کیه اگه وسیله واسه شما باشه میگی: مَ یا وقتایی که می پرسم تو عشق منی؟ میگی: ها تو جون منی؟ ها نفس منی؟ ها و این داستان ادامه دارد تا بالاخره یکی مون خسته بشه و کات کنه.... *** وقتی میگم ا...
نویسنده :
مامان جوجه ها
10:17